ماه پنجم بارداری
20خرداد_18 تیر
خونواده بابااینا تازه یکم خردادفهمیدن که توقراره بیای همشون خیلی خوشحال شدن درواقع تونوه هفتم آجانی، نوه اول خونواده من
مامان جون طرفه باباییت فوت شده منم ندیده بودمش .قراره 2تا بابابزرگ داشته باشی یه مامان بزرگ توام که گل سرسبدهردوخونواده خواهی شدفدات بشه مامانی. عزیزم اون روزپنجشنبه 21خردادرفتیم بامامان لحاف تشکتو سفارش دادیم 460تومن شدقراره بعدماه مبارک رمضون بریم تحویل بگیریم .24 خرداد(17هفته و6روز) من وبابایی رفتیم سونوگرافی دی خیلی توتبریز معروفه کارشم حرف نداره ساعت به 2یه ربع مونده رفتیم آقای دکترهمین که دستگاهشوگذاشت گفت پسره یه پسمله نازوشیطون
همه چیزتوبررسی کردگفت سالمی ان شالله همه بچه هاسالم وسلامت بیان بغله خونوادشون توام همینطور
هرروزچندبارفیلم سونوگرافیتو میبینم دلم برات تنگ میشه کاش الان توبغلم بودی بوست میکردم پسره خوشگلم
چهارم تیرماه بودکه مهمونیه افطارعموی بابایی دعوت بودیم توتالارهمه فامیل بودن فک کنم فهمیدن که من یه کوچولو توراه دارم این روزا دست وپاهام ورم میکنه دیگه نمیتونم حلقه دستم کنم کفشامم تنگ میشن برام اشکالی نداره فقط براتومشکلی پیش نیادوالا اینا طبیعیه وگذرا
94/4/16(21 هفته و1روز) فردا21ماه رمضون-تاالان برانی نی مون ست شیشه شیرخریدیم ازنی نی پوپک بعدشم دنبال تخت شیم. واما مامان جون برات کلی وسایل گرفته لباس وکاپشن وحوله وپتو، کفش، لحاف وتشک...... البته این روزای روزه داری وشب های قدر نخریدیمشون قبلا گرفته بودیم که عکساشودراولین فرصت میزارم برات البته هنوزکامل نشدن